بازی Rayman Origins بدون شک یکی از زیباترین بازی های کنسول ووی میباشد که تابحال عرضه شده است. نکته قابل توجه این بازی علاوه بر گرافیک هنری فوق العاده،گیم پلی قدرتمند و صداگذاری بجا و مناسب قابلیت Co-op بازی کردن آن تا ۴ پلیر میباشد که ترکیب گیم پلی بخش Co-op با کنترلرهای کنسول Wii […]
سری بازی های Super Mario یا همان سوپر ماریو از دیرباز یمی از زیباترین بازی های کنسول های نینتندو بوده و هست. این نسخه از بازی که Super Mario Galaxy 2 نام دارد،به صورت PAL و با فرمت iso از سایت سیب دانلود در اختیار شما قرار میگیرد. شما در این بازی زیبا
اگر شما هم انیمیشن Wreck It Ralph یا همان رالف خرابکار را دیده باشید، بدون شک یکی از طرفداران رالف خواهید بود. شخصیتی بامزه که وارد دنیای بازی های کامپیوتری شده تا به بک قهرمان تبدیل شود که ناگهان آنجا را در خطر ویرانی میبیند و حالا همان وقت قهرمان شدن است. حضور اکثر شخصیت […]
برای دانلود بازی های سری اول به ادامه ی مطلب بروید
بازی Pandoras Tower یک بازی بسیار زیبای سبک ماجراجویی برای کنسول WII است که توسط Ganbarion تولید شده است و به نظر خیلی از منتقدان یکی از موفق ترین بازیهای وی میباشد. بازی Pandoras Tower از ۱۳ مرحله تشکیل شده است که تمامیاین مراحل در قلعه معروف پاندورا اتفاق میافتد و شما در انتهای هر مرحله […]
Ben 10 Omniverse سری جدیدی از انیمیشن پرطرفدار Ben 10 میباشد که عنوانی فوق العاده از سوی Cartoon Network میباشد و توانسته طرفداران بسیاری را در سر تا سر جهان به خود جذب کند و سری انیمیشن های خود را به عنوان یکی از پر طرفدار ترین ها بشناساند. حال گروه سیب دانلود تصمیم گرفته […]
عنوان Rise Of The Guardians یا همان ظهور قهرمانان از آن دسته عناوینی بود که توانست در همه زمینه ها از گیم برای کنسول های مختلف گرفته تا انیمیشن ظهور کرده و با نو آوری عوانی موفق باشد. گروه سیب دانلود هم اکنون نسخه PAL این بازی زیبا را برای کنسول WII آماده کرده و […]
برای دانلود بازی های سری اول به ادامه ی مطلب بروید
باريدن باران بر روي کعبه و سرازير شدن قطره هاي جمع شده باران از بام کعبه بر سر زائران خانه خدا، همانند گذشته شوق، شادي و شعف خاصي را به وجود آورد.
به گزارش سرویس دینی جام، ساکنان نقاط مختلف جهان مدتي است که از شدت گرما رنج مي برند و حتي در برخي مناطق با کمبود آب مواجه شده اند. در همين حال خداوند متعال رحمت خود را نازل کرد و در ساعات اوليه امروز، برخي نقاط عربستان از جمله مکه مکرمه شاهد باريدن باران تابستاني بودند. به گفته رسانه هاي سعودي، در برخي مناطق جنوبي عربستان مانند شهر "العسير" در نزديکي مرز يمن نيز باران سرازير شد. گفتني است باريدن باران بر روي کعبه و سرازير شدن قطره هاي جمع شده باران از بام کعبه بر سر زائران خانه خدا، همانند گذشته شوق، شادي و شعف خاصي را به وجود آورد.
Lacrosse Dodge محبوب ترین بازی چوگان می باشد که با بهره گیری از گیم پلی بسیار زیبا و جذاب خود که در طراحی آن از انیمیشن های مختلفی بهره گیری شده است می تواند احساسی نزدیک به واقعیت را هنگام انجام برای شما به ارمغان آورد . آیا احساس می کنید مهارت تان در این بازی بسیار بالاست ؟ پس بهتر است با امتیازات سایر کاربران سرتاسر جهان که به صورت آنلاین به اشتراک گذاشته شده است رقابت کرده و رنکینگ خود را مشاهده کنید .
Mike V: SkateboardParty HD اولین و تنها بازی اسکیت برد ۳ بعدی موجود برای پلتفرم اندروید می باشد که با دارا بودن ویژگی های مختلف آماده است تا شما را سرگرم سازد . از میان این قابلیت ها می توان به امکان شخصی سازی کردن کاراکتر خود در بازی ، سفارشی کردن کفش ها ، تخته و حتی مراحل بازی اشاره نمود . در حالت
CAREER می بایست به آنلاک کردن ۲۵ آیتم و مکان جدید پرداخته و با اسکیتر محبوب خود بهترین و بیشترین امتیازات را کسب نمایید . در حالت اسکیت سواری آزاد نیز خواهید توانست بی آنکه در چالشی قرار داشته باشید به تمرین کردن و بهبود مهارت اسکیت سواری خود بپردازید . ۸ کاراکتر مختلف در این گیم گنجانده شده اند که می توانید با انتخاب هریک ، از سر تا پایشان را سفارشی کرده و مطابق با آن چیزی که می خواهید در آورید .
بازی های استراتژی های همزمان (RTS) مخلوطی از ژانرهای اکشن و استراتژی هستند. اکثر بازی های RTS با دیدی به نام “دید پرنده” خلق می شوند تا به بازیباز اجازه دهد به آسانی بین کنترل کردن Unit ها و ساختمان های موجود در نقشه بازی اشراف کامل داشته باشد. بر عکس دیگر زیرشاخه های بازی استراتژی ، شما این قدرت را خواهید داشت تا تمام حرکات ، ساخت و سازها ، نبرد و تمام وقایع موجود در بازی را زیر نظر بگیرید. در این مقاله قصد بر این داریم تا ۲۰ بازی برتر در سبک RTS را به شما عزیزان معرفی کنیم.
برای دانلود سری اول بازی استراتژیک اندروید به ادامه مطلب بروید
دوستانی که تازه کارن و اومدن وبلاگ نویسی رو یاد بگیرند توجه کنید
شما باید برای ساخت وبلاگ رایگان از یک منبع استفاده کنید مثلا لوکس بلاگ .سایت های منبع بسیاری وجود دارد که اگه توی گوگل سرچ کنید میبینید ولی اگه نظر من رو که یه عمره وبلاگ مینویسم رو بخواید میگم لوکس بلاگ بهترین و برترین و لوکس ترین سرویس رو ارائه میده دوستان من وبلاگ های زیادی ساختم ولی همیشه به یه دلیل اونو ول میکردم توی سایت های منبع مشکلی وجود داشت که آدم رو کلافه میکنه و کاری میکنه که از وبلاگت دست برداری ولی چند سالی میشه که با لوکس بلاگ آشنا شدم و بیش از 20 وبلاگ توش ساختم هنوزم که هنوزه نتونستم کوچکترین عیبی توش ببینم . به هر حال پیشنهاده من اینه واسه همین راهشو واستون گذاشتم که شما هم با آشنای دیرینه آشنا بشید.
افشین آذری (زاده ۱۳آبان ۱۳۶۴ در تبریز) خواننده، آهنگساز و تنظیم کننده سبک پاپ – ترنس ایرانی است؛ وی دارای مدرک لیسانس هنر (موسیقی)ازدانشگاه تهران می باشد.وی موسیقی را از ۳ سالگی نزد پدرش مرحوم احد آذری آغاز کرد، مرحوم احدآذری از بزرگان موسیقی آذربایجان بود که یکی از نوازندگان استاد پیمان بود، در واقع در خانوادهٔ هنری بزرگ شدهاست، افشین همزمان در فعالیت در نزد پدر پیش استاد زاون(ارمنی)ویلن را آموخت. اهنگساز و تنظیم کننده ماهری ایست، که در واقع از پدرش به ارث بردهاست. برای خوانندگان زیادی البوم جمع کردهاست، افشین به غیر از ویلن در سازهای دیگری مانند:پیانو، قارمون، گیتار، سازهای ضربی و… هم مهارت دارد.افشین اولین آلبوم خود را در سال ۸۹ وارد، بازار کرد که موفقیت آمیز بود، او یک خواننده خانم به نام نسیم را نزد خود آموزش دادکه دومین و سومین آلبوم خود را با هم خواندند، که سبک بخصوصی را در موسیقی ایران آغاز کردهاند.
وی فعالیت هنری خود را از سنین نوجوانی با تئاتر آغاز کرد و از همان زمان کم و بیش به آموختن موسیقی پرداخت . او از سال ۱۳۷۹ به طور جدی موسیقی را دنبال کرد و به نخواختن گیتار و آهنگسازی پرداخت . ار در سال ۱۳۸۴ به عنوان بازیگر وارد سازمان صدا و سیما شد و از آن طریق جایگاه خود را در بخش موسیقی این سازمان نیز پیدا کرد و شروع به ساختن کارهای مختلف برای رادیو و تلوزیون کرد . او تا امروز بیش از ۳۰ قطعه را برای صدا و سیما کار کرده است و به واسطه آنها جوایز مختلفی را در جشنواره های کشوری کسب نموده که از آن جمله می توتن به کسب دو مقام برتر کشوری در بخش خوانندگی و آهنگسازی برای نماهنگ های (پرواز درآتش) و (سابقون) ویک جایزه برتر کشوری در بخش موسیقی متن برای تله تئاتر (شیر و باد) اشاره نمود.امین حبیبی تا امروز سه آلبوم را به بازار عرضه کرده است . اولین آلبوم او در سال ۱۳۸۵ , با نام غروب وارد بازار شد .او در سال ۱۳۸۶ مشغول آماده سازی آلبوم عشق همیشگی بود که با لو رفتن ماکت ۳۰ درصدی کار راهها برای ورود این آلبوم به صورت مجاز به بازار به روی او بسته شد و این آلبوم به نام دروغین شخصی به نام همایون , که اصلا وجود خارجی ندارد به دست مردم رسید که البته همین ماکت ۳۰ درصدی به شدت مورد توجه مردم قرار گرفت. پس از آن شروع به کار کردن بر روی آلبوم سوم خود نمود که نتیجه آن آلبومی به نام نوستالژی بود که در فروردین ۱۳۸۸ وارد بازار شد. با تمام این تتفاسیر او هنوز تئاتر را ادامه می دهد و عاشقانه تئاتر را دوست می دارد و از آن به عنوان جایگاه بهترین خاطراتش یاد می کند . او کارهای زیادی را به همراه دوستانش بر سر صحنه برده است که از آن جمله می توتن به نمایشهای : ( دستهای آلوده , آنتیگونه , آن ستاره خواب چندم زمین است , یک صندلی و …) اشاره کرد. او هم اکنون عضو گروه تئاتر پرتره است که این گروه شرکت در چنین جشنواره بین اللمللی در کشور های مختلف را در پرونده کاری خود دارد . امین حبیبی در حال حاضر درگیر و دار آماده سازی آلبوم چهارم خود است و تمامی سعی خود را بر آن داشته تا این آلبوم را به صورت مجاز به بازار عرضه کند . لازم به ذکر است که امین حبیبی تمامی کارهای آلبوم هایش را اعم از : شعر , آهنگ , تنظیم , میکس و مسترینگ را خودش در استدیوی شخصی خود انجام می دهد .
برای دانلود آهنگها وآلبوم های کامل امین حبیبی به ادامه مطلب بروید
برای مشاهده ی این سری عکس ها پس از دانلود به نرم افزار آدب ریدیر نیاز دارید فایل به صورت PDF است شما پس از دانلود میتوانید فایل ها را از PDF خارج کرده و آن را ذخیره نمایید برای دانلو نرم افزار PDF خوان اینجا کلیک کنید
دوستم تعریف میکرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای اینکه از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت: جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!
اینطوری تعریف میکنه:
من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی. 20کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو
ماشینم خاموش شد و هرکاری کردم روشن نمیشد. وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت.
اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه میبینم، نه از موتور ماشین سر در میارم!!
راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو کرفتم و مسیرم رو ادامه دادم.
دیگه بارون حسابی تند شده بود.
با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام وبی صدا بغل دستم وایساد.
من هم بی معطلی پریدم توش.
اینقدر خیس شده بودم که به فکر اینکه توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم.
وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!
خیلی ترسیدم!
داشتم به خودم میومدم که ماشین یهو همونطور بی صدا راه افتاد.
هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعدو برق دیدم یه پیچ جلومونه!
تمام تنم یخ کرده بود.
نمیتونستم حتی جیغ بکشم، ماشین هم همینطور داشت میرفت طرف دره.
تو لحظه های آخر خودم رو به خدا اینقدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.
تو لحظه های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده
نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم.
ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه میرفت، یه دست میومد و فرمون رو میپیچوند.
از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم.
در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون.
اینقدر تند میدویدم که هوا کم آورده بودم.
دویدم به سمت آبادی که نور ازش میومد رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین
بعد از اینکه به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم، وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند
یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو، یکیشون داد زد:
ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل میدادیم
سوار شده بود!!!
دانلود بازی های کم حجم ولی اعتیاد آور و سرگرم کننده از وب تنها در شب سری اول
شامل 5 بازی آماده دانلود
بازی های موجود در این وب آپلود خارجی میباشد پس به راهنمای زیر توجه کنید
راهنمای دانلود بازی از تنها در شب :
دوستان برای دانلود بازی ها اپتدا به ادامه مطلب بروید سپس بر روی دانلود بازی مورد نظر کلیک کنید یک فایل اجرایی که حجمش حدود 1.45 مگابایت است آماده دانلود میشود پس از دانلود این فایل آن را اجرا کنید به طور خودکار بازی به وسیله ی این فایل که اجرا کرده اید شروع به دانلود میکند محل ذخیره ی آن در c:/username you / download / programs
سیاوش - مرد شرور - پس از روبهرو شدن با شاکی به سرقت، آدمربایی، آزار و اذیت 5 زن و دختر به همراه همدستانش محمود، علی و کریم اعتراف کرد. اعضای شبکه نیز پس از دستگیری انگیزه خود را سرقت طلا و آزار و اذیت طعمههایشان عنوان کردند.
حکم 12 بار اعدام باند شیاطین پاکدشت که پس از ربودن زنان آنها را مورد تجاوز قرار می دادند از سوی قضات دیوان عالی کشور تائید شد
به گزارش مهر، رسیدگی به این پرونده سیاه از 29 مهر 88 با انتقال پیکر نیمهجان زن جوانی به بیمارستانی در شهرستان پاکدشت آغاز شد.
راننده خودروی سواری که این زن را با کمک مأموران کلانتری 14 حصار امیر به بیمارستان رسانده بود به مأموران گفت: دقایقی قبل پیکر زن جوانی را کنار جاده دیدم. وقتی برای کمک به طرفش رفتم بریده بریده از سیاوش و کریم - سرنشینان پراید فراری - حرف میزد. بنابراین مأموران پلیس پاکدشت به تحقیق از قربانی پرداختند
این داستان رو بخونیید و در موردش خوب فکر کنید هم آقایان هم خانمها عبرت میگیرید
و نتیجه میگیرد با مشت بزنید به در مردم اونا با لگد درتونو میزنن
پسری به دختری که تازه باهاش دوس شده بود میگه:
امروز وقت داری بیای خونمون؟
دختر:مامانم نمیزاره با چه بهونه ای بیام؟
پسر:بگو میخوام برم استخر...
دختر اومد خونه دوس پسرش
پسر:تو که اومدی استخر باید موهات خیس باشه برو حموم موهاتو خیس کن
وقتی دختر میره حموم پسر یکی یکی به دوستاش زنگ میزنه...
پسر و دوستاش یکی یکی میرن حموم و به دختر.....
این که اخری رفت حموم 1ساعت 2ساعت
دیدن خیلی دیر کرده
رفتن حموم دیدن دختر و پسر رگ دستاشونو باهم زدند و گوشه حموم افتادن و
رویه دیوار حمومنوشته:
داستان واقعی بر اساس نوشته الهام دختر رویایی و دل پاک حتما بخونیید
ببینید این دختره چقدر دلش پاکه و این پسره چقدر بی همه چیزو .... است
همه چی از چت شروع شد ... از اینترنت ... کاش هیچ وقت اونجا نمیرفتم و عاشقنمیشدم .اینکه چه جوری آشنا شدیم و چه کارا کردیم مهم نیست ... مهم الانه که دارماز دستش میدم . بچه مدرسه ای بودم هنرستانی روزی نبود که پسرای خوش تیپ با ماشینای آنچنانی جلوی در منتظرم نباشن. به هیشکی محل نمیدادم اصلا برام مهم نبود توی یه دنیای دیگهبودم . خیلی از دوستام آرزو داشتن که اون پسرا جای من سمت اونا میرفتن بهم میگفتنخاک تو سرت، دیگه چی میخوای از این بهتر؟ ولی من جوابم نه بود و نه...عشق چت داشتم ... اون قدر تو چت مسخره بازی درمی آوردم که تک تک پسرامیومدن و بهم پیغام خصوصی میدادن و شماره و ...بازم محل نمیدادم میرفتم چت که بخندم ای کاش پاهام قلم شده بود و نمیرفتم ... چند وقتی بود با یکی چت میکردم پسر خوبی بود یه سال ازم بزرگتر بود احساسبدی بهش نداشتم .عکسشم دیده بود یه جورایی ازش خوشم اومده بود. ولی حتی یه لحظه همنمیتونستم به دوستی باکسی فک کنم .بالاخره اون روز لعنتی رسید و شمارشو داد ازم خواست که بهش تک بزنم تا بهقول خودش با هم آشنا شیم (حرف همیشگی پسرا)یه هفته بود که شمارش تو گوشیم بود.دیگه نت نمی یومد دلم تنگ شده بود واسش دل رو زدم به دریا و یه اس ام اسدادم خیلی زود.شناخت و گفت فلانی هستی و ....
نگارش یافته توسط ستاره
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد .
به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه.
اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست. من جزومو بهش دادم.
بهم گفت:
”متشکرم”.
میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم.
من عاشقشم.
اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم.
تلفن زنگ زد.
خودش بود .
گریه می کرد.
دوستش قلبش رو شکسته بود.
از من خواست که برم پیشش.
نمیخواست تنها باشه.
من هم اینکار رو کردم.
وقتی کنارش نشسته بودم، تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس، خواست بره که بخوابه، به من نگاه کرد و گفت:
”متشکرم ” .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت:
”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .
من با کسی قرار نداشتم.
ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم، درست مثل یه “خواهر و برادر”. ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی، ایستاده بودم، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود.
آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم.
به من گفت:
”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید.
من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره.
میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد، و من اینو میدونستم، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی، با وقار خاص و آروم گفت:
تو بهترین داداشی دنیا هستی، متشکرم.
میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم. من عاشقشم.
اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی، صندلی ساقدوش، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد.
با مرد دیگه ای ازدواج کرد.
من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه.
اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم. اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت:
”تو اومدی ؟ متشکرم
سالهای خیلی زیادی گذشت.
به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود:
” تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمیدونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ….
نظافت مرگبار در میرداماد -سقوط مرگبار به داخل چاهک آسانسور-سیصد اثر چاقو روي بدن يکي از عاملان قتل و حمله به منزل مسکوني - لباس هاي خونين راز يک جنايت را فاش کرد-قتل هولناک دوست به خاطر توهم مزاحمت
اس ام اس های خواندنی و جالب حتما بخونیید ضرر نداره این وبلاگ بیشترین چیزی که منتر میکنه متن و اس ام اسه پس باید جالب و خواندنی باشه عجله کن جا نمونی دمت گرم نظرم سر راه یادت نره
برای خواندن یا کپی اس ام اس ها به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
دوستان این دانلود ها مسقیما از سایت خارجی گرفته شده است شما زمانی که بر روی فری دانلود کلیک میکنید یک فایل نصب چندصد کیلو بایتی دانلود میشود پس از دانلود فایل ان را اجرا کنید و بر روی کلید نکست کلیک کنید تا دانلود اصلی صورت بپذیرد فایل دانلودی در یوزر نیم / دانلودها / پروگرامس/ قرار خواهد گرفت
دوستان این دانلود ها مسقیما از سایت خارجی گرفته شده است شما زمانی که بر روی فری دانلود کلیک میکنید یک فایل نصب چندصد کیلو بایتی دانلود میشود پس از دانلود فایل ان را اجرا کنید و بر روی کلید نکست کلیک کنید تا دانلود اصلی صورت بپذیرد فایل دانلودی در یوزر نیم / دانلودها / پروگرامس/ قرار خواهد گرفت
Euro Truck Simulator اولین بازی شبیه سازی کامیون با تنظیمات اروپایی می باشد. در این بازی شما در شهرهای مختلفی از رم تا برلین تا مادردی و تا پراگ (و شهرهای دیگر دنیا) با یک ماشین کاملا واقع گرایانه رانندگی خواهید کرد. Euro Truck Simulator یک بازسازی ارزشمند و طبیعی از کامیون های جاده های اروپایی می باشد. در این بازی شما در شهرهای اروپایی مختلف رانندگی خواهید کرد، شهرهای بسیار زیبایی را خواهید دید، محموله های مختلفی را بار خواهید زد و باید آنها را سر موقع به دست مشتری برسانید.بازی در بر اساس طراحی ماشین های اروپایی ساته شده، تمامی کامیون ها بسیار واقع گرایانه و با جزئیات بالا و بر اساس کامیون های واقعی ساخته شده اند. محیط داخلی کامیون در این بازی کاملا مانند بخش های بیروی کامیوت واقعی شبیه سازی شده است. ابزارهای واقعی مانند نشانگرهای فلش زن، دما و چراغ های خطر کمبود سوخت، برف پاک کن ها و سرعت سنج و … دارای کارآیی دقیق می باشند.
داستان از اینجا شروع شد که یک روز پدر و مادرم بمن دختر شهیدی که از فامیل هابود پیشنهاد دادن برای ازدواج دختری که سال ها تو فکرش بودم اما لب باز نمیکردم.خلاصه مادرم رو فرستادم تا ببینه مزه دهنشون چیه و اونا خیلی خوشحال شدن که من میخوام بیام خواستگاری و قرار خواستگاری رو گذاشتن. منم از ذوق خودم رفتم لباس خریدم و کلی تیپ زدم.وقت خواستگاری که شد لباس پوشیدم آماده شدم که بریم دیدم تلفن زنگ زد. من رفتم کفشامو پاک کنم دیدم مادرم بیرون نمیاد. برگشتم دیدم داره التماس میکنه که تو رو خدا بزار بیایم بعد جواب نه بده پسرم ناراحت میشه.فهمیدم که مادر دختره زنگ زده میگه نیاین دخترمو نمیدم. منم به مادرم گفتم قطع کن منت نکش نمیدن که نمیدن به درک که نمیدن نمیخواد منت بکشی.با خودم گفتم قسمت نبوده بیخیال ولی خیلی ناراحت شدم و یادمه از عصبانیت یه مسیر خیلی طولانی رو پیاده رفتم (عادت دارم وقتی عصبی میشم راه میرم)بعد دو روز پسر خاله دختره بمن زنگ زد و گفت دخترخالم و خالم پشیمون شدن و از من خواستن تا باتو حرف بزنم که برگردی بیای خواستگاری!!!!!منم هرچی اصرار کرد گفتم نه من جوابمو گرفتم قبلا . بعد یکساعت راضی شدم و قرار شد فرداشبش بریم خواستگاری.مراسم برگزار شد و با دختره حرفامون رو زدیم و گفت جوابم مثبته و قرار شد شب عید فطر سال 89 مراسم بله برون و عقد برگزار بشه.از فرداش هم با م رابطه برقرار کردم رابطه تلفنی و گاهی میرفتم جلو درشون و گاهی میرفتیم باهم بیرون .شب مراسم رسید، کت و شلوار دومادی رو به تن کردم و فامیلا هم اومده بودن خونه ما که بابام گفت برو لباساتو در بیار.!!!!مادر دختره به برادرش گفته بود به بابام بگه نیاین مراسم برگزار نمیشه و دخترمو نمیدم....من از خجالبت و عصبانیت و اینکه نمیتونستم تو چشم فامیل نگاه کنم لباسامو جمع کردم رفتم مشهد. تا خود مشهد م هی زنگ میزد میگفت نرو برگرد اگه بری شاهرگمو میزنم و ازین حرفا.
فرداش که رسیدم مشهد و بعد زیارت و کلی اشک ریختن تو حرم ساعت 10 بود که دختره بهم زنگ زد و گفت برگرد مادرم گفته بهت بگم بیاد یه مدرک دانشگاهی بگیره از الآن دخترم مال تو هست و از الآن نامزدین.منم قبول کردم اما وقتی خواستم برگردم دیدم یکی از دوستای صمیمی من تو حرمه شاخ درآوردم اونم تعجب کرد منو دید. (داستان ازین قرار بود که من ساده فکر میکردم دختره آخر پاکی و صداقته نگو خانم دنبال شوهر میگشته و به این دوست من که مثل داداشم بود پیام میداده که بیا خواستگاری و به دوستت جواب منفی دادم و تو رو میخوام اگه بیای. دوست منم که دیده شب عید فطر مراسم عقد ما دوتاست از ناراحتی زیاد پامیشه میاد مشهد. این رو بعد مدتها فهمیدم وقتی دوستم پیامک های دختره رو نشونم داد)با دوستم برگشتیم شهرمون. از مشهد براش حلقه خریده بودم و دستش کردم و گفت من رسما نامزدتم اما بدون عقد.دو روز بعد مادر دختره زد زیر قولش و گفت من کی همچین حرفایی زدم؟
دختره به من زنگ زد گفت نمیخوای کاری برای بدست آوردن من کنی؟ نمیخوای برای من تلاش کنی؟؟ گفتم چیکار کنم؟ گفت پاشو بیا جلو در خونه ما و با مادرم حرف بزن مثل یه مرد! منم میام ازت حمایت میکنم.من ساده اومدم جلو در خونشون و بامادرش خیلی منطقی حرف زدم اما هرچی گفتم میگفت نه هرچی آیه و سوره و حدیث آوردم میگفت نه. منم لج کردم و یکساعت تمام نشستم پشت درخونشون. آخرش با گریه و التماس مادرش رفتم. م هم نیامد حمایت کنه (بعد چهار ماه شب عاشورا یکی از دوستام بهم قضیه اون شب رو گفت. وقتی از فهمیدم از کجا خبر داشته فهمیدم دختره با این دوستم هم رابطه داشته و بهش پیامک داه و کلی به من فحش و ناسزا گفته)اون شب کلی مادر و دختر به من توهین کردن و هرچی از دهنشون در اومد به من گفتن. منم بهشون گفتم دیگه پشت گوشتون رو دیدین منو میبینین. دیگه نیاین منت کشی که بر نمیگردم.فرداش رفتم شرکت. به من گفتن از شیراز تماس گرفتن باید با اولین پرواز بری شیراز و خیلی عجله ای هم هست.اون روز پرواز گیرم نیومد و باید تا هفته بعد سه شنبه صبر میکردم و با فوریتی که بود بلیت اتوبوس گرفتم و قرار شد فرداش ساعت یک و سی دقیقه حرکت کنم.
صبحش رفتم بانکی که سر کوچه خونه دختره بود از عابربانک پول بگیرم که دیدم دختره از کوچه اومد بیرون (صبح ها میرفت تربیت معلم. با سهمیه پدر شهیدش با مدرکی که ربطی به آموزش و پرورش نداشت استخدام شده بود)منو دید من محلی ندادم و رفتم. بین راه بودم که پیامک داد کجا؟
جواب دادم به شما ربطی نداره.کلی اصرار کرد گفتم دارم میرم شیراز دیگه به من فکر نکن و برو دنبال زندگیت و خدا حافظ.رفتم شیراز و ماهی یک میلیون با غذا و خوابگاه و همه چیز قرار داد بستم با شرکت.
روز دوم کاریم بود که داشتم برمیگشتم خونه سوار سرویس شده بودم و داشتم به داستانی که برام پیش اومده بود فکر میکردم که دیدم م بهم تک زد.عصبی شدم بهش پیام دادم گفتم : چیه؟ باز میخوای بمن فحش بدی؟ باز میخوای بگی برا موقعیتت میخوامت؟ باز میخوای به خانوادم توهین کنی؟ باز میخوای بگی لیاقت منو نداری؟ آره راست میگی ولم کن دست از سرم بردار برو دنبال زندگیت.دیدم زنگ زد و گریه کرد که گفت نه اینجوری نیست من دوست دارم و عاشقتم ازین حرفاهرچی بهش گفتم بابا تو دختر شهیدی موقعیت بهتر داری ولم کن. گوش نداد گفت برگرد بدون تو میمیرم و کلی التماس و خواهش. منم گفتم نمیتونم.یک هفته شبانه روز زنگ میزد و گریه میکرد. آخرش دلم رحم اومد و از طرفی که بهش علاقه داشتم قبول کردم که برگردم و رفتم بلیت گرفتم که بیام اما مهندسمون بلیتای منو گرفت و برد پس داد گفت نمیزارم بری. هرچی خواهش کردم گفت نه تو رو تازه پیدا کردم کجا؟؟؟ یه دختر ارزش نداره که این همه پول روو بخاطرش از دست بدی .بعد یکی دوروز با کلی اصرار آخرش گفت باش برام بلیت گرفت اما قبل رفتن بهم گفت : یه روز پی به اشتباهت میبری و میگی کاش به حرف مهندس گوش میدادم.منم برگشتم. براش کلی طلا و جواهر و روسری و لباس و هرچی که میخواست میگرفتم. صبح ها ناپدریش میبردش تربیت معلم و غروب ها من میرفتم میاوردمش . هرشب جلو در خونشون قرار داشتیم و کلی ذوق میکردم. اونقدر بهش محبت میکردم که میگفت هیچکس تا آخر عمر پیدا نمیشه که اینقدر دوستم داشته باشه و بهم محبت کنه.سال تحصیلی آغاز شد و م رفت کلاس اول تو یه مدرسه ابتدایی معلم شد.ازون موقع ها رفتارش عوض شد. بهش گفتم خبریه؟؟ اگه فکر میکنی من به دردت نمیخورم همین حالا بگو.دعوام کرد گفت این چه حرفیه؟ توعشق منی دنیای منی بدون تو زندگی نمیکنم.
بعد دیدم یکی از پسر عمه هاش (که بعد فهمیدم اونم بازی میداده) اومده خواستگاریش بهش گفتم تو مگه تکلیفتو با خانواده و فامیل روشن نکردی پس چرا میان خواستگاری؟
گفت ای بابا دختر دم بخت خواستگار داره . گفتم بله اما نه کسی که نشون شده هست.
یه روز ازم درباره یه نهادی پرسید که دولتی هست یا خصوصی. گفتم برا چی میخوای؟ گفت شوهر یکی از دوستام اونجا کار میکنه میخوام بدونم همین. (این جایی که پرسید جریان داره که بهتون میگم در ادامه)بعد شوهر دختر عموم که راننده آژانس بود اومد بهم گفت که نامزدت از یه پسری به اسم (....) از من تحقیق میکرد.فهمیدم که خبری شده. اما گفتم بزار عجله نکنم شاید شک شکی شدم بزار ببینم چی میشه.روز بازی استقلال و پیروزی بود بازی رفت که هیچوقت از دستش نمیدادم پاشدم رفتم دنبالش اما اون منو دور زد و با سرویس تربیت معلم رفت. دیگه اعصبام خورد شد.
یدفه دیدم دیگه جواب پیامک ها و زنگ های منو نمیده. فرداش رفتم جلو مدرسه ای که درس میداد دیدم نیومد مدرسه. دلواپس شدم با خودم گفتم شاید مریض شده
به زن پسر عموم زنگ زدم گفتم از خانم من خبر نداری؟
گفت : الآن کنار منه تو ماشین باباش هستیم داریم میریم لباس بخریم و بعد بریم آرایشگاه.
گفتم: مگه چه خبره مراسمیه من خبر ندارم؟
گفت : وا ! مگه نمیدونی امشب بله برونه
گفتم: وای چرا به من چیزی نگفتن. من آرایشگاه نرفتم لباسامو ندادم اوتو شویی
زن پسر عموم گفت : چی میگی مراسم تو نیست. دختره به یکی دیگه جواب داده ....
یدفه افتادم رو زمین.داستان ازین قرار بود که همون پسره که ازش تحقیق میکرد که تو اون نهادی که ازم پرسید کار میکرد و پسر یکی از سیاسیون استانداری بود اومده بود خواستگاری و همون شب جواب بله داده بودن و فرداش آزمایش و شبش از ترس اینکه پسره نپره و من قضیه رو نفهمم صیغه کرده بودن!
جوری که دایی های دختره منو تو خیابون میدیدن میگفتن داماد که اینجاست پس مراسم چی میشه؟؟
از ناراحتی داشتم دق میکردم.فرداش رفتم سر خاک پدر شهید دختره و حسابی گلایه کردم بهش هرچی تونستم سر خاکش گفتم و رفتم.فردا صبحش مادرم بهم گفت دیشب شهید (پدر دختره) اومده به خوابم با دوتا فرشته. اون دوتا فرشته منو بغل کردن و روبوسی کردن و رفتن تو خونه اما اون شهید از خجالت و ناراحتی سرش رو انداخته بود پایین و هی تکون میداد جوری که روش نمیشد تو چشای من نگاه کنه.
بعد دو روز فهمیدم م اون کسی که من فکرشو میکردم نبوده.
(یه سری از کارهاشو نوشته بودم که دیدم گناهش گردن من نیفته حذفشون کردم)
اونجا بود که فهمیدم خدا هی میخواسته این مراسم سر نگیره و من دیوونه هی اصرار داشتم. و خدا چقدر هوادار من بوده.یه روز رفتم پسره ای که از خودم تحقیق میکرد و شوهرش شده بود رو دیدم . هیچوقت اون صحنه یادم نمیره. باورم نمیشد به یه همچین پسری جواب بله داده باشه. نه تیپ نه قیافه نه هیکل درست نه میتونست درست حرف بزنه خنده دار بود . فقط بخاطر پول و موقعیت پدر پسره بود.الآنم وقتی به این قضیه فکر میکنم که اگه خیانت نمیکرد باید یک عمر با بی آبرویی سر میکردم تنم میلرزه. خدا روشکر که اینقدر منو دوستداشت که نزاشت این بلا سرم بیاد. خدائیش راست گفتن خلایق هرچه لایق :)
شب عروسيه، آخره شبه ، خيلي سر و صدا هست. ميگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چي منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسيمه پشت در راه ميره داره از نگراني و ناراحتي ديوونه مي شه. مامان باباي دختره پشت در داد ميزنند: مريم ، دخترم ، در را باز کن. مريم جان سالمي ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمياره با هر مصيبتي شده در رو مي شکنه ميرند تو. مريم ناز مامان بابا مثل يه عروسک زيبا کف اتاق خوابيده. لباس قشنگ عروسيش با خون يکي شده ، ولي رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به اين صحنه نگاه مي کنند. کنار دست مريم يه کاغذ هست، يه کاغذي که با خون يکي شده. باباي مريم ميره جلو هنوزم چيزي را که ميبينه باور نمي کنه، با دستايي لرزان کاغذ را بر ميداره، بازش مي کنه و مي خونه :سلام عزيزم دارم برات نامه مي نويسم. آخرين نامه ي زندگيمو. آخه اينجا آخر خط زندگيمه. کاش منو تو لباس عروسي مي ديدي. مگه نه اينکه هميشه آرزوت همين بود؟! علي جان دارم ميرم. دارم ميرم که بدوني تا آخرش رو حرفام ايستادم. مي بيني علي بازم تونستم باهات حرف بزنم. ديدي بهت گفتم باز هم با هم حرف مي زنيم. ولي کاش منم حرفاي تو را مي شنيدم. دارم ميرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردي، يادته؟! گفتم يا تو يا مرگ، تو هم گفتي ، يادته؟! علي تو اينجا نيستي، من تو لباس عروسم ولي تو کجايي؟! داماد قلبم تويي، چرا کنارم نمياي؟! کاش بودي مي ديدي مريمت چطوري داره لباس عروسيشو با خون رگش رنگ مي کنه. کاش بودي و مي ديدي مريمت تا آخرش رو حرفاش موند. علي مريمت داره ميره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سياهي ميرند، حالا که همه بدنم داره مي لرزه ، همه زندگيم مثل يه سريال از جلوي چشمام ميگذره. روزي که نگاهم تو نگاهت گره خورد، يادته؟! روزي که دلامون لرزيد، يادته؟! روزاي خوب عاشقيمون، يادته؟! نقشه هاي آيندمون، يادته؟! علي من يادمه، يادمه چطور بزرگترهامون، همونهايي که همه زندگيشون بوديم پا روي قلب هردومون گذاشتند. يادمه روزي که بابات از خونه پرتت کرد بيرون که اگه دوستش داري تنها برو سراغش. يادمه روزي که بابام خوابوند زير گوشت که ديگه حق نداري اسمشو بياري. يادته اون روز چقدر گريه کردم، تو اشکامو پاک کردي و گفتي گريه مي کني چشمات قشنگتر مي شه! مي گفتي که من بخندم. علي حالا بيا ببين چشمام به اندازه کافي قشنگ شده يا بازم گريه کنم. هنوز يادمه روزي که بابات فرستادت شهر غريب که چشمات تو چشماي من نيافته ولي نمي دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزي که بابام ما را از شهر و ديار آواره کرد چون من دل به عشقي داده بودم که دستاش خالي بود که واسه آينده ام پول نداشت ولي نمي دونست آرزوهاي من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل مي کنم. هنوزم رو حرفم هستم يا تو يا مرگ. پامو از اين اتاق بزارم بيرون ديگه مال تو نيستم ديگه تو را ندارم. نمي تونم ببينم بجاي دستاي گرم تو ، دستاي يخ زده ي غريبه ايي تو دستام باشه. همين جا تمومش مي کنم. واسه مردن ديگه از بابام اجازه نمي خوام. واي علي کاش بودي مي ديدي رنگ قرمز خون با رنگ سفيد لباس عروس چقدر بهم ميان! عزيزم ديگه ناي نوشتن ندارم. دلم برات خيلي تنگ شده. مي خوام ببينمت. دستم مي لرزه. طرح چشمات پيشه رومه. دستمو بگير. منم باهات ميام …. پدر مريم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالاي سر جنازه ي دختر قشنگش ايستاده و گريه مي کنه. سرشو بر گردوند که به جمعيت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکي تو سرش شده که توي چهار چوب در يه قامت آشنا مي بينه. آره پدر علي بود، اونم يه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک يکي شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهي که خيلي حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتي که فرياد دردهاشون بود. پدر علي هم اومده بود نامه ي پسرشو برسونه بدست مريم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولي دير رسيده بود. حالا همه چيز تمام شده بود و کتاب عشق علي و مريم بسته شده. حالا ديگه دو تا قلب نادم و پشيمون دو پدر مونده و اشکاي سرد دو مادر و يه دل داغ ديده از يه داماد نگون بخت! مابقي هر چي مونده گذر زمانه و آينده و باز هم اشتباهاتي که فرصتي واسه جبران پيدا نمبکند
مفهوم عشق به طور کلی عبارتست از هر گونه سعی و برای
رسیدن به خوبی و سعادت که بالاترین هدف است . اما در مورد کسانیکه از
راههای گوناگون مثل تحصیل ، پول ، ورزش،فلسفه و ... بدنبال این هدف
میروند کلمه عشق بکاربرده نمیشود و کسی اینگونه افراد را عاشق نمیداند
و فقط در مورد عده معدودی که از راه مخصوصی بدنبال آن هستند نام کلی
عشق بکار برده میشود.
بعضیها میگویند : کسانیکه در جستجوی نیمه دیگر خود هستند
عاشق میباشند اما هدف عشق نه نیمه است و نه تمامی ، اگر این
نیمه و تمام در عین حال خوب نباشد ، مگر نه اینست که مردم با رضا
و رغبت به بریدن دست و پای خود تن در میدهند وقتیکه این دست و پا که
اعضای بدن هستند فاسد و مضر شده باشند . پس صحیح نیست که
بگوییم هر کسی در جستجوی آن چیزیست که متعلق به خودش
میباشد مگر اینکه در عین حال معتقد باشیم که فقط خوبی است که متعلق به
ما و خویش ماست . بنابراین آنچه مردم دوستش دارند جزخوب چیزی دیگر
نمیباشد و بشر میخواهد برای همیشه مالک خوبی باشد و آنرا بدست آورد ،
بطور خلاصه عشق عبارتست از اشتیاق به دارا شدن خوبی برای همیشه ،
برای ابدی شدن عشق باید زیبایی و خوبی را تولید کرد خواه جسما" و
خواه روحا" بنابر این بشر بدنبال زیبایی میگردد تا بتواند در او تولید کند و ابتدا
فریفته زیبایی ظاهری میشود و فقط به یک زیبا دل میبندد و ازین دلبستگی
افکار و اندیشه های زیبایی در او بوجود میاید و سپس متوجه میشود که
زیبایی ظاهری یک فرد با دیگری یکیست وبنابراین اگر قرار باشد که بدنبال ظاهر
باشد علت ندارد که یکی را بر دیگری ترجیح دهد و با این دریافت عاشق تمام
کسانیکه زیبا هستند میشود ودیگر عاشق 1 نفر نیست ، زیرا یکی در نظر او
کوچک و بی معنی جلوه میکند ، سپس متوجه زیبایی روح میشود و آنرا بمراتب
بالاتر از زیبایی بدن خواهد شمرد. در این مرحله اگر کسی پیدا شود که روحی زیبا
در عین به بهره بودن از زیبایی جسم داشته باشد دل در او خواهد بست و
دائم متوجه افکارش میشود و بدین ترتیب به مرحله ای خواهد رسید که زیبایی
عوالم معنوی و کوششهای اخلاقی را روءیت میکند . کسیکه زیبایی را طی این
مراحل تجربه کند به زیبایی همیشگی و مطلق خواهد رسید و به اعتقاد افلاطون
عشق رهبریست که ما را به سمت این زیبایی هدایت میکند و ازین جهت قابل ستایش است
عشق دارد نالـــه هایِ بی قــــرار عشق دارد قصـه هایِ بیشمار
عشق دارد دردهــــــا و غصـــه ها عشق دارد حالت رنجـــور و زار
خوش بحال آنکه در عشـقش رسـد عشق دارد لذتی از هــــــرکنار
آنکه ازعشقش به دور اُفتاده است می کشد درد و نمــاید گریه زار
آن یکـی را، عشق؛ شادی میــدهد وان دگررا،گـریه های بی شمار
عشق: تکمــیل حـیات و زندگیست عشق: آدم را نمــــــاید با وقار
عشق: دریاییست؛ از "آب حـــیات" عاشقان نوشند آب خوشگـــوار
آری آری! عشق؛ عاشـــق را سزد همچــو منصور حلاج بر پای دار
عشق باشـــــــــــد جاودانه بالمثل قصه ی فـرهاد و شیرین یادگار
کی توانم "عشق" را تعــــریف کرد چون صفات عشق باشد بی شمار
خوش به حال آنکه چون "سائس" چشدلذت عشق اش چــــــــــنین در نوبهــار
تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان
مختلف و
آدرس
onlyatnight27.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.